آتش و دود چه غوغا می کرد...
چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۱۱ ق.ظ
شب پنجم محرم بود. هنوز نماز به رکعت سوم نرسیده بود که شعله های مهیب آتش عاشورایی دیگر را رقم زد.
نه عاشورا که شام غریبان و خیمه سوزان. و نوای پیر مرد در مسجد ارک پیچید :
آتش و دود چه غوغا می کرد ، مادرم فاطمه آوا می کرد.
9 سال پیش بود که عده ای از برگزیده ترین بندگان خدا پیراهن مشکی عزای ارباب را کفن خود کردند
و عاشقانه مقیم کربلای عشق شدند و تسکین دل های سوخته ما هم پیام پیر و مرادمان بوی وقتی فرمود :
«به یقین آنان که در حال اقامه نماز در وقت فضیلت و جماعت بودند و برای برپایی عزای سالار شهیدان حضرت
اباعبدالله الحسین علیهالسلام و فراگیری معارف و تعظیم شعائر دین در خانه خدا گرد آمده و مشغول بهترین عبادات بودند
اینک در جوار رحمت حق پر کشیده و میهمان سرور و مولای خویشند و عمری یا لیتنا کنا معکم را اینک ادراک کرده
و عندالله متنعمند انشاءالله. »
***
تا یار که را خواهد و میلش به که افتد...
و باز هم من بی سر و پا جا موندم... تنها چند دقیقه .
۹۲/۱۱/۳۰
الان دیگه شما هم #رو-هوا بودید؟!
ببخشید سلام