عِشق عَلَیهِ السَّلام

ای ماهی فتاده به دریای خون و خاک - قربانیان کوی تو هستند بی پلاک

عِشق عَلَیهِ السَّلام

ای ماهی فتاده به دریای خون و خاک - قربانیان کوی تو هستند بی پلاک

عِشق عَلَیهِ السَّلام

چقدر گریه کنم تا نبری از یادم
در سراشیبی قبرم به شما محتاجم

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

اِلهی لا تُوَدِّبنی بِعُقوبَتِک

شب های دست نیافتنی ، شب های مناجات و ندبه با ذکر اللهم رب شهر رمضان.

هنوز نیامده دلشوره ی تموم شدنش رو داریم، تموم شدنی که خدایی ناکرده بخشش و رحمت به همراه نداشته باشه،

هرچند از خدای ماه رمضون بعیده که ما رو بین این همه بنده های خوبش ناامید رها کنه.

شب ها از هر گوشه ی شهر صدای مناجات یه دلسوخته با سوز و ناله عشاق به گوش میرسه و بین همه این محافل ،

مسجد ارک نمک خاص خودش رو داره.

آقای لحظه های حسین جانی من ...

شب های ارک و خیابان های بازار را بنواز با شور آخرهای مناجات با حسین جان ...

راستی امسال بارت سنگین تراست!

زیرا بارمعنوی آقا مجتبی تهرانی ها را که امسال نیستند را بیشی از پیش امسال تو باید بکشی.

بیا شب های جمعه ما را ببرنجف ، سر سفره ی کمیل علی مرتضی (ع) .

حاج منصور ، جمعه ها ملائک منتظرافتتاح ارک هستند تا بگویی :

یقین دارم که از افعال زشت من غضبناکی

چه خواهی کرد ای دریای رحمت با کف خاکی

بخوان سردار ثابت سیدعلی الحسینی الخامنه ای.

دل عطش مجیر دارد ، هوای مناجات کوفه ، غربت ام المومنین خدیجه کبرای رسول خدا .

ای کاش سوزِ صدایِ پیرمردِ مناجاتِ این شب های ارک رو هم مثل مباحث سیاسیش خبری میکردند.

ای کاش پامنبری ها انقدر اهل حاشیه نبودند و به اصل می پرداختند.

ای کاش موقع مناجات، فلافل های کوچه کثیف انقدر مشتری نداشت.

ای کاش برای کوک کردن دلهامون به ساعت فرشته های سماواتی سراغ «ارضی» میومدیم .

ای کاش وقتی حاجی به دور و بریها میدون میداد واسه روضه حضرت سید الشهدا هم که شده ادب می کردیم و از مسجد

بیرون نمی رفتیم، و صدتا ای کاش دیگه.

وقتی می بینم حاجی دیگه توان سالهای پیش رو نداره ، وقتی می بینم علی رغم بیماریش و کهولت

سنش واسه توبه و انابه ما وقت می گذاره ...

ولی ما مشغول سی دی های دانس و دوبس دوبس هیأت های حاشیه خیابونیم ، خجالت می کشم.

راستی! تا کی با صدای حاج منصور و امثال حاج منصور اجازه مناجات داریم.

و از این دستند نوکرای با اخلاص ارباب مثل حاج ماشالله عابدی و حاج قربون و ...

***

مزد ما ، دعای خیر شما.

۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۲ ، ۱۲:۲۲
بی پلاک

خسته‌ شدم‌ از این‌ همه‌ شلوغی‌ و این‌ همه‌ سروصدا. باز هم‌ به‌ میان‌ مردمان‌ می‌آیم‌ و به‌ صداها گوش‌ می‌دهم‌. شاید صدایت‌ را بشنوم‌ یا ببینمت‌! هر روز به‌ دنبال‌ تو می‌گردم‌ و زمزمه‌ می‌کنم‌: «برایم‌ سخت‌ است‌ که‌ خلق‌ را ببینم‌ و تو از نظرم‌ پنهان‌ باشی‌ و هیچ‌ صدایی‌ از تو به‌ گوشم‌ نرسد.» فرازی‌ از دعای‌ ندبه‌

شب است و سکوتی دل انگیز و پر از راز همه جا را فرا گرفته است...و این سکوت با نام و یاد تو، پرمعنا می شود.

سکوت شب به من می آموزد که چگونه با مولایم در خلوت خویش، حرف بزنم.راستی چه گفتم؟ از چه حرف زدم؟مگر می شود! من با مولا ...من با مولایم حرف بزنم؟... نمی دانم چگونه از این خلوت بنویسم . تا می نویسم « من با امام زمان … » اشک ها سرازیر می شوند .

آقا جان ! کاش می شد دست های شما را که برای دوستی دراز شده، بگیرم و ببوسم ! کاش می توانستم سرم را در آغوش شما که مهربانتر و گرمتر از آغوش مادر است بگذارم و زار زار گریه کنم ! برای خودم !

برای تمامی لحظه هایی که دلتان را با کارهایم آزردم ، برای تمام شب هایی که برایتان دعا نکردم ؛ برای تمام صبح هایی که به شما سلام نکردم ؛ برای تمام خوبیهایی که از شما رسید و من به خودم نسبت دادم ؛ برای تمام بدی هایی که به واسطه شما از من دور شد و نفهمیدم ؛ برای تمام نعمت هایی که به من دادید و قدر آن را نشناختم... برای تمام ...

یا صاحب الزمان ! مرا ببخش .

مادرم‌ می‌گوید: «همه‌ چیز دیر و زود دارد امّا سوخت‌ و سوز ندارد!»

امّا نه ‌، آمدن‌ تو دیر و زود که‌ دارد هیچ‌، سوخت‌ و سوز هم‌ دارد. باور نمی‌کنی‌؟ بیا و ببین‌ آتش‌ دوری‌ات‌ چگونه‌ دلِ ما را سوزانده‌ است‌!

دستم را بگیر !که اگر دست لطف و مهر شما، لحظه ای از دستانم جدا شوند، می افتم ، می شکنم ، … .

مولای من ! دوستتان دارم . آن قدر که … اصلا خودتان که بهتر می دانید. اما بگذارید باز هم بگویم . بگذارید هزار بار بگویم : دوستتان دارم ، دوستتان دارم ... .

 

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۲ ، ۱۵:۴۵
بی پلاک